حسودی در عشق
دیشب که بیاد رخ زیبای تو بودم در وصف رخت یک غزل ناب سرودم آماده شدم بهر نمازم که به ناگاه یاد تو رسید و تو شدی بود و نبودم هنگام اقامه لبت آمد به خیالم یک بوسه از آن کنج لب لعل ربودم هم رفت نماز از کف و هم مست نگشتم از هر دو طرف بوسه ضرر بود نه سودم بین دو نمازم غزلی فاصله افتاد با چشم و لبت بود همه گفت و شنودم در رکعت دوّم مثلاً سخت گرفتم از چشم تو گفتم عوض ذکر سجودم خون کرده دلم را غم چشمان سیاهت بنگر که ببینی چه سیاه و چه کبودم یک تیر ز مژگان بلند تو رها شد صاف آمد و بنشست در اعماق وجودم میترسم از آن روز که با غیر نشینی تقصیر خودم نیست که اینگونه حسودم... 💠❤️⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═
نویسنده: نرگس | تاریخ ارسال: ۱۴۰۳/۰۶/۰۶-۲۰:۱۵ | ارسال نظر(2) | ❤️ لایک
... ۱۴۰۳/۰۸/۱۴-۰۸:۰۵ - Amir : عالی بود نرگس خانم
... ۱۴۰۳/۰۶/۱۰-۱۵:۰۳ - M : عالیی... شعر از خودتونه؟