آنچه که من در رابطه با افرادی که مبتلا به سرطان پیشرفته و سایر بیماری ها بودند کشف کردم این بود که اگر آنها هدف قوی، تمایل و اعتقادی برای زنده ماندن داشتند، در پیدا کردن راهی برای زنده ماندن موفق می شدند. برعکس، افرادی که دچار بیماری های جدی بودند و زندگی پرتلاطمی داشتند، اگر نمیتوانستند هدف دیگری را بیابند در نهایت خود را از بین میبردند و یا درمان آنها موفق نبود.
در حالی که این موضوع ممکن است در نگاه اول خیلی پیش پا افتاده به نظر آید، اما به ندرت در مورد آن صحبت می شود. در عوض، هنگامی که شما با کسی که دارای سرطان یا بیماری جدی دیگری است، صحبت میکنید، می بینید که آنها بیشتر تمایل دارند موفقیت خود را به یک عمل یا داروهای خاص نسبت دهند. هنگامی که شخصی در اثر بیماری مانند سرطان فوت می کند، اغلب مردم می گویند فوت او به خاطر درمان اشتباه بوده و آن را به شیمی درمانی یا پرتو درمانی غلط ربط می دهند.
با این حال، به ندرت این را خواهید شنید که شاید دلیلی عمیقتری باعث شده است که آنها زندگی خود را از دست داده اند یا تمایل و هدف قوی برای دنبال کردن و رسیدن به هدف و خود نداشتند.
میل به زنده ماندن
چیزی که من به طور ثابت به عنوان شاخصی دقیقتر برای اینکه “آیا فرد می خواهد زنده بماند یا خیر” داشتم این بود که آیا آنها درک عمیق تری از هدف خود داشتند یا اینکه مایل به ادامه دادن نبودند. اگر میل به زندگی در آنها بسیار مهم و آشکار باشد و تأثیر زیادی بر سلامتی آنها دارد، این چیزی است که بین پزشک متخصص و بیمار به ندرت در مورد آن صحبت می شود. دلیل اصلی اش نیز در این است که این مکالمه موجب درد و رنج عاطفی می شود که بیمار در زندگی خود قادر به حل یا مقابله با آن نیست.
استرس، خوب یا بد؟
برای مقابله با استرس یکی از چیزهایی که برای بیماران مفید است، کمک به آنها در درک و ارتباط با استرس است. اکثر مردم استرس را چیز بدی می دانند که نیاز به مدیریت استرس یا سرکوب دارد. این امر با توجه به طراحی مغز انسان و نحوه کار آن برای کمک به ما برای اجتناب از درد و نیز برای زنده ماندن است.
تغییر نگاه به عوامل استرس زا برای مقابله با استرس
به آخرین باری که استرس زیادی تجربه کردید بیندیشید و اگر شما در حال حاضر نیز آن را تجربه میکنید، یک لحظه به لحن خود و آنچه که در بدن خود احساس می کنید بیندیشید و از خودتان بپرسید، “آنچه در حال حاضر احساس می کنم چه است؟”
احتمالا متوجه خواهید شد که استرس دو قسمت دارد:
- احساسات (معمولا ترس، خشم، غم و اندوه شایع تر هستند)
- داستان های تکراری و یا تفسیرهایی در مورد سناریویی که شما نمیتوانید هیچ گونه امیدی را در آن ببینید، جایی که همه چیز غیرممکن است یا جایی که چیزی را از دست می دهید و همان را “جذب” می کنید (به عنوان مثال، شما نمی توانید فکر کردن در مورد آن را متوقف کنید)
برای مقابله با استرس در این وضعیت باید افکار خود را تغییر دهید و توجه خود را بر چیزهای کاملا متفاوتی قرار دهید. توجه کنید که احساسات ناراحت کننده فورا بر احساسات بدنی تاثیر میگذارند. وقتی که به عقب برمیگردید و به همان چیز استرس زا فکر می کنید، احساسات بدنی شما نیز باز میگردند. این احساسات به “ادراک” یا تفسیر شما از وضعیتتان وابسته است.
اگر کسی بتواند تصورش را از وضعیتی که دارد تغییر دهد، می تواند همه چیز را تغییر دهد، اما یک جنبه بسیار مهم دیگر در این است که باید استرس به طور کامل ناپدید شود و این اتفاق می افتد و بسیار ساده است.
واقعیت ها را بپذیرید
گاهی ممکن است سعی کنید شخص دیگری را تغییر دهید یا کنترل کنید تا بتوانید کاری را انجام دهید. یکی از استراتژی ها این است که به جای مقابله با استرس ، احساس خود را با مصرف دارو یا مصرف یک ماده پنهان نکنید، لازم نیست احساسات ناخوشایند و ناراحت کننده خود را پر و بال دهید. بعضی از افراد ممکن است با خوردن غذای بیشتر احساس آرامبخشی را در بدن خود پیدا کنند که احساسات منفی آنها را خنثی می کند.
این استراتژی ها مقابله با استرس ممکن است برای مدتی موثر باشند اما همه می دانیم که زندگی ثابت نیست و همه چیز به طور مداوم تغییر می کند. زمانی که چیزی مهم و خارج از کنترل شما اتفاق می افتد- مثلا فرد بیمار می شود یا کار خود را از دست می دهد، در این حالت استراتژی هایی که قبلا برای کنترل آنها استفاده می کردید دیگر کار نمی کنند، پس در نتیجه آن استرس ایجاد می شود که می تواند واقعا تاثیر مخربی در سلامت، انرژی و رفاه عمومی شما بگذارد. حتی دیده ام که در پایان بسیاری از موارد منجر به سرطان می شود.
شاید به جای اینکه قربانی کسی باشیم که به زندگی ما وارد می شود و احساسات ما را تحریک میکند، راه دیگری وجود داشته باشد که بتوانیم خوشحالی را به خودمان هدیه دهیم و آن هم دیدن جنبه های خاصی از خودمان است که به ما امکان می دهد که دوست داشتنی، دلسوز و مهربان باشیم.
اگر دقیقتر نگاه کنید، متوجه می شوید که زندگی دائما تکرار میشود و شرایط مشابهی را به بار می آورد تا زمانی که یاد بگیریم که با هر چالشی چکار باید کنیم. در مدرسه نیز تا زمانی که یک مقطع را نگذرانده باشید، نمی توانید به کلاس بعدی بروید. در کار نیز ترفیع نمی گیرید تا به اهداف عملکردی خاصی دست یابید یا سطح مشخصی از شایستگی را نشان دهید.
پس می توانیم آگاهانه زندگی خود را بهبود ببخشیم اگر واقعا به دنبال جذب عشق بدون قید و شرط باشیم و نگاهی خوشبینانه به هر اتفاق جدیدی داشته باشیم. کار سختی نیست، همین حالا می توانید شروع کنید.